منِ رویایی

وقتی از دنیای واقعی خفقان میگیری، پناه میبری به دنیای قصه‌ها...



با احترام،
کپی، اسکرین و هر نوع ثبت و نشر، بدون اطلاع اینجانب ❌ حرام است! 🚫

طبقه بندی موضوعی

تاجر ادویه

پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۱۵ ب.ظ

وقتی مامان از تاجر ادویه هندی میگفت، غرق میشدم در رنگ ها... خودم رو بین ظرفهای گِرد بزرگ تصور میکردم... با کوچکترین نسیم، هوا پر میشد از رنگ های گرم... باریکه نور که میخورد به ذرات رنگی، چشمهای ذوق زده ام از تندی فلفل و زنجبیل و جوز میسوخت، بعد صدای مامان جون بلند میشد که: "دختر دست نزن! تمام خونه رو گَرد ادویه برداشت!"

تاجر هندی، عاشق زعفرون ایرونی بود و چایی زعفرونی های مامان... 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۳/۲۰
بی نام و نشان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی