چرا از هر چیز کوچیک، غول میسازم؟ یا استاد غول ساختن از هر چیز کوچیک!
يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۰، ۰۹:۴۳ ب.ظ
از نزدیک شدن به آدمها میترسم. سن و شغل و جنسیت و هیچ معیار دیگه ای هم مهم نیست. با همه خوشرو و مهربونم تا قبل از این جملات: "این شماره من برای وقت های ضروری"، "جزوه ات کامله؟"، "عکست رو هم که باید تصور کنم..."، "خونه تون کدوم سمت میشه"، "یه قرار بذاریم بریم تفریح، همش درس و کلاس!" و... و هزاران جمله ی واضح و ناواضح، سرراست و پیچیده ی دیگه، که حتی گاهی خودم هم نمیتونم حدس بزنم از کی ناخواسته به یک نفر نزدیک شدم...
بعدا نوشت: گفتی نمیتونی حدس بزنی از کی به یک نفر نزدیک شدی؟ بیا من یادت بندازم! وقتی از بین تلاش های ریز و درشتِ طرف برای مُخزنی(هنوز جایگزین ادیبانه تری برای این عمل کثیف نیافتم) یکی دوتاش توجهت رو جلب کرد(میکنه! نکنه...!!).
۰۰/۰۴/۱۳